از بام خانه تا به ثریا از آن تو

دو برادر میراث مانده از پدر را به تقسیم نشسته‌اند. چه زیبا این معرکه را وحشی بافقی به نظم درآورده است. با هم به تماشای این معرکه بنشینیم چرا که شعر براستی زبان تصویر است.


زیباتر از آنچه مانده ز بابا از آن تو
بد ای برادر از من اعلا برای تو
این تاسِ۱ خالی از من آن کوزه‌ای که بود
پارینه۲ پر ز شهدِ مصفا از آن تو
یابویِ ریسمان گسلِ میخ کن زمن
مهمیزِ۳ کله تیزِ مطلا ازآن تو
آن دیگِ لب شکسته‌ی صابون پزی ز من
آن چمچه‌ی۴ هریسه۵ و حلوا از آن تو
این غولِ شاخ کج که زند شاخ از آن من
غوغایِ جنگ و قوچ و تماشا از آن تو
این ۶ استرِ چموش و لگد زن از آن من
آن گربه‌ی مصاحبِ۷ بابا از آن تو
از صحن خانه تا به لب بام از آن من
از بام خانه تا به ثریا از آن تو

وحشی بافقی

۱- تاس: ظرفی شبیه کاسه که در آن آب یا شراب ریزند
۲- پارینه: سال پیش
۳- مهمیز: آهنی بر پاشنه کفش سوارکار که با آن اسب را زند
۴- چَمچِه: ملاقه و کفگیر
۵- هریسه: خوراکی است از گوشت و گندم (حلیم)
۶- استر: اسب
۷- مصاحب: همنشین

مطلب بسیار کامل و جالبی در خصوص شعر بالا را می‌توانید در پیوند زیر دنبال کنید:
قسمت‌نامه در ادب پارسی، از عصر صفوی تا اقبال لاهوری

در زیر می‌توانید گزیده‌ای از غزلیات او را بخوانید:
Vahshi Baafghee

تشریفات ساده

یک تشریفات ساده، پوستر فیلم
گروه تولید:
کارگردان: جوزِپه تورناتوره

بازیگران اصلی: رومان پولانسکی
جِرارد دِپاردیو
موزیک: اینیو موریکونه
زبان فیلم: ایتالیایی
کار مشترک فرانسه و ایتالیا
محصول 1994

مشخصات کامل فیلم را در IMDB ببینید.

خلاصه نمایش:
کمیسری لجوج در پی کشف حقیقت قتلی، از مرد مظنونی که در نزدیکی‌های صحنه جنایت دستگیر شده است، بازجویی می‌کند. در ابتدا همه چیزی به کندی پیش می‌رود و بازجویی تحت‌الشعاع یک اسم قرار می‌گیرد: «اُنوف». نویسنده‌ای سرشناس که از بخت بد او بازجو عاشق و شیفته رمان‌ها و شخصیت اوست
- «اسم من اُنوفه.»
- «و اسم من هم لئوناردو داوینچیه!»
بازجو در ابتدا نمی‌تواند بپذیرد که او اُنوف است:
«تو خیلی بد شانسی. نیستی؟ چون تو جایی مثل اینجا بندرت چیزی اتفاق می‌افته، ما وقت زیادی برای مطالعه داریم و من زیاد مطالعه می‌کنم. روزها و هفته‌ها. کتاب پشت کتاب، کتاب پشت کتاب. نمی‌تونی تصور کنی من چند تا کتاب خوندم .... و اُنونف نویسنده مورد علاقه‌ی منه.»
با گذشت زمان بازجو و اُنوف کاملا مستاصل می‌شوند. اُنوف از بیاد آوردن گذشته عاجز است. او اقدام به فرار می‌کند. اما به کجا خود او نیز نمی‌داند. در نهایت دستگیر می‌شود و بازجویی ادامه می‌یابد. بازجو نیز اقدام به شکنجه اُنوف می‌کند.
یک تشریفات ساده، دپاردیو و پولانسکی در نمایی از فیلم
بازجو به جمع آوری مدارک علیه اُنوف می‌پردازد. او به اُنوف عکس‌هایی را نشان می‌دهد که مربوط به گذشته او هستند. در ذهن اُنوف، گذشته همچون پرده‌ی سینمایی است که تصاویر با سرعت در آن در حال حرکت هستند. به مرور سرعت حرکت وقایع کندتر و منسجم‌تر می‌گردد و اُنوف می‌فهمد که صفیر گلوله بر پیشانی خود او نشسته است. در حقیقت او خود هم قاتل است و هم مقتول. برای حل پازل تنها می‌بایست این آخرین قطعه سر جایش قرار می‌گیرد.

تشریفات ساده با نهایت سادگی شاید تصویری از برزخ باشد. با شروع فیلم این احساس که ممکن است با فیلمی عجیب در طرف باشیم شکل می‌گیرد. در ابتدای فیلم اسلحه‌ای کمری که دوربین را نشانه گرفته است شلیک می‌کند و پس از آن مردی سراسیمه شروع به فرار می‌کند. صحنه فرار جنگلی ترسناک و تاریک را در شبی سرد و بارانی نشان می‌دهد. عده‌ای پلیس که مشخص نیست مشغول چه کاری هستند، در جاده‌ای دورافتاده مرد را دستگیر می‌کنند. مرد فاقد هرگونه مدرک شناسایی است. مرد به اداره‌ی پلیس آورده می‌شود و منتظر بازجو می‌ماند. از این پس داستان فیلم به گفت و گوی میان بازجو -که نقش او را رومان پولانسکی (Roman Polanski) بازی می‌کند- و مرد مظنون با بازی جرارد دپاردیو (Gerard Depardieu) می‌گذرد.
نگهبانان اداره پلیس بسیار کم حرف هستند و در بیشتر اوقات تنها ناظر این گفت‌وگو هستند. آنان گویی همچون فرشتگان هر آن منتظرند تا وظیفه مشایعت کردن اُنوف را فراهم آورند. امری که در نهایت اتفاق می‌افتد.
تقریبا تمامی فیلم در اداره پلیس می‌گذرد. تورناتوره با شات‌های ناامیدانه‌ی دوربین‌اش طنزهای غیرارادی را شکل می‌دهد. وقتی اُنوف تکه‌ی خونین پیراهن خود را درون کاسه توالت می‌اندازد، دوربین از درون کاسه توالت فیلم می‌گیرد. هنگامی که مرد جوان در اداره پلیس گزارش بازجویی را تایپ می‌کند، دوربین در زیر ماشین تحریر قرار می‌گیرد. سطل‌هایی در کف اتاق پخش شده‌اند تا آب بارانی را که از سقف اداره می‌چکد جمع کنند، و در عین حال کلوزآپ‌هایی بسیاری از چکیدن آب درون سطل گرفته می‌شود که شکل سینمایی از شکنجه آبی را بخود می‌گیرد.
تورناتوره هنرمندانه در انتهای فیلم بیننده را شگفت زده می‌کند. همه چیز وارونه می‌گردد و ...

تحلیل گر نیویورک تایمز عبارت جالبی دارد: «اگر قرار بود ژان پل سارتر و آگاتا کریستی با هم به خلق یک نمایشنامه بپردازند، نتیجه شاید چیزی در مایه‌های تشریفات ساده باشد.»

رومان پولانسکی در نقش بازجو
موزیک:
قطعه‌ای است که چندین بار در فیلم اشاراتی به آن می‌شود. زمانی افسر جوان اداره پلیس با سوت آن را می‌نوازند و اُنوف نیز در انتهای فیلم آن را زیر لب می‌خواند. این قطعه شعری است ایتالیایی با نام 'Ricordare' که موزیک آن را موریکونه ساخته است و ترجمه انگلیسی آن در زیر آمده است:


Remembering
Remembering is a bit like dying
Now you know
Because everything returns even when you wish it wouldn't

And forgetting
Forgetting is even harder
Now you know it is even harder
If you want to start again

Remembering, remembering
Like diving into the sea
Remembering, remembering
Which is there to be canceled
And forgetting and forgetting
Is you losing dear things
And forgetting and forgetting
Will end rare joys

پیوندهای زیر می‌توانند اطلاعات بیشتری در اختیار شما بگذارند:
A Pure Formality (1994) FILM REVIEW; Murder and Existentialism
مروری بر فیلم تشریفات ساده
Authore's Note

مرد سوم

اورسن ولز در نقش هری لایم در نمایی از فیلم «مرد سوم»

گروه تولید:
کارگردان: کارول رید
تهیه کننده:کارول رید، الکساندِر کورْدا و دیوید او. سِلزْنیک
نمایش‌نامه: گراهام گِرین، الکساندر کوردا، کارول رید و اورسِن وِلز (بر اساس داستان مرد سومِ گراهام گرین)
کارگردانی موزیک: آنتون کَرِس
بازیگران اصلی: جوزِف کوتِن، اورسِن وِلز، آلیدا وَلی و تِرِوِر هَوارد و ...
مشخصات کامل فیلم را در IMDB ببینید.


خلاصه‌ی نمایش:
داستان فیلم در اتریش پس از جنگ جهانی دوم می‌گذرد، کشوری که از لحاظ سیاسی به بخش‌های مختلف تحت کنترل آمریکایی‌ها، روس‌ها، انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها تقسیم شده بود. هالی مارْتینْز، (جوزِف کوتن) نویسنده‌ی آمریکایی است که در این شرایط پا به وین می‌گذارد. تنها با امید وعده کاری که هری لایم (اورسن ولز)، دوست دوران مدرسه‌اش به او داده است. به محض ورود مارتینز پی می‌برد که لایم در یک تصادف رانندگی مشکوک کشته شده است و مراسم تدفینش به سرعت در حال برگزاری است. مارتینز در گورستان با ماجور کالُوِیِ (ترور هوارد) به ظاهر خوش برخورد و آنا اِشمیت (آلیدا والی)، هنرپیشه زنی که بشدت می‌گریست، برخورد می‌کند. هنگامی که کالوِی به مارتینز می‌گوید که هری لایم متوفی، سارق و جنایتکاری بیش نبوده است، مارتینز در ابتدا بشدت جا می‌خورد.

هری لایم، همچنان زنده
بتدریج او نه تنها به درستی حرفهای کالوِی پی می‌برد، بلکه متوجه می‌شود مردی که در سکانس‌های ابتدایی فیلم در تابوت خوابانده شد، هری لایم نیست و لایم همچنان زنده است. (او همان «مرد سوم» مرموز در صحنه تصادف مرگبار بود). کالوِی امیدوار بود که با کمک آنا و مارتینز بتواند او را از مخفیگاهش خارج سازد. آنا که همچنان به لایم وفادار است این پیشنهاد را رد می‌کند. مارتینز نیز در ابتدا همین کار را می‌کند، تا اینکه کالوِی آثار غم‌انگیز و تراژیک بازار سیاه لایم در پنی سیلین های رقیق شده را به او نشان می‌دهد.
مارتینز، ترتیب یک ملاقات را با لایم در یک چرخ فلک بزرگ در مرکز وین می‌چیند. مارتیتنز با لایم روبرو می‌شود. لایم با خونسردی از رفتار خود دفاع می‌کند و حتی پیشنهاد همکاری به مارتینز را می‌دهد. از سویی مارتینز را به قتل تهدید می‌کند.

تعقیب و گریز در فاضلابهای وین
همکاری مارتینز با کالوی به تعقیب و گریز لایم در فاضلاب‌های شهر وین می‌انجامد. در انتها یکی صحنه‌های مشهور فیلم به وقوع می‌پیوندد و مارتینز بهای احساساتی برای کار خود می‌پردازد.
این فیلم در دو نسخه‌ای امریکایی و بریتانیایی به بازار روانه شده است: نسخه‌ی آمریکایی با مقدمه‌ی جوزِف کوتِن، نسخه‌ی بریتانیایی با نقالی کارول رید. این فیلم که کاندید چندین جایزه اسکار گردید، جایزه بهترین فیلمبرداری را از آن روبرت کِراسکِر، فیلمبردار آن کرد.

سکانس پایانی فیلم
به جرات می‌توان «مرد سوم» را یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین فیلم‌‌های جهان دانست. اگر چه در این فیلم کلاسیک و سیاه و سفید، بازی خوب اورسن ولز یکی از برجستگی‌های آن محسوب می‌گردد، اما نباید فیلمبرداری و صحنه‌های بدیع آن را از یاد برد. داستان فیلم در وین پس از جنگ جهانی دوم می‌گذرد با مخروبه‌های ناشی از جنگ که هرازگاهی پشت صحنه برخی سکانس ها واقع می شود.

موزیک فیلم را هم نباید از یاد برد. «تم هری لایم» (The Harry Lime Theme) موزیک آغازین فیلم است که با ابزاری شبیه به سنتور ولی با صدای متفاوت با آن به نام زیتر (zither) نواخته می شود. موزیک حالتی کمدی و معمایی و حتی تراژیک را در ذهن تداعی می کند.

پیوندهای زیر می‌تواند اطلاعات بیشتری را در اختیار شما بگذارد:
The Third Man music
The Third Man, Wikipedia
The Third Man music detail

«اکنون» را از دست ندهیم

شاید کسی نتواند به این سوال پاسخ دهد که ما در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟
«زمان» و «مکان» ابعاد فیزیکی هستند که ما در آنها زندگی می‌کنیم. نه «زمان» به اختیار ما است و نه «مکان» تحت تملک ما. اما نکته مهم اینست که «اکنون» مال ماست. تمامش با هر آنچه در آن است. نقد است که نسیه نیست. پس «اکنون» را از دست ندهیم!

ولی هر بار دیر بود!

هوشنگ ابتهاج
به یاد ف.ح

از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله‌ی دلخواه را،
دریغ
بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنه‌ی پیوند مهر بود،
دردا که جان تشنه خود را گداختیم!
بس دردناک بود جدایی میان ما،
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم.
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت.
و آن عشق نارنین که میان من و تو بود،
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت!
با آن همه نیاز که من داشتم به تو،
پرهیز عاشقانه‌ی من ناگزیر بود.
من بارها به سوی تو باز آمدم،
ولی
هر بار دیر بود!
اینک من و تو ایم دو تنهای بی‌نصیب،
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار،
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش!

هوشنگ ابتهاج