«تصحیح سیاسی» در گفتارهای روزانه و عامیانه نیز رواج پیدا کرده است؛ واژگان میتوانند به گونهای از لحاظ سیاسی تصحیح شوند که بار نژادپرستانه کمتری داشته باشند و یا کمتر گزنده باشند. به طور مثال استفاده از آمریکایی آفریقایی تبار به جای سیاه(پوست).
«تصحیح سیاسی» در چند دهه اخیر کاربرد فراوانی پیدا کرده است. نطق قریب به اتفاق سیاستمداران (عمدتاً از جناح راست و محافظه کار) پر است از گفتارهای تصحیح شده سیاسی. تصحیح سیاسی از دید برخی متفکرین آثار و نتایج زیانباری در پی داشته و دارد. به عنوان مثال استفاده روز افزون از واژه «تروریست مسلمان» یا «تروریزم اسلامی» به نحو هوشمندانهای تروریسم را پدیدهای اسلامی معرفی میکند. آیا تروریزم بودایی و یا مسیحی در جهان امروز مصداق دارند؟! تصحیح سیاسی در نهایت به این گفتارِ مجعول تقلیل پیدا خواهد کرد که اگر چه همه مسلمانان تروریست نیستند، اما همه تروریستها مسلمانند! اگر فردی غیرِ مسلمان اقدام به وحشت آفرینی و ترور نماید، در بدبینانهترین حالت روان پریش است. این تفکر به جای برخورد با ریشههای به وجود آورنده وحشت و ترور، گزارههای سیاسی را وارد مناسبات فرهنگی میکند.
مثال دیگری که تازه از تنور درآمده است. نطق نتانیاهو بلافاصله بعد از توافق هستهای نکتهای درخور توجه داشت. نتانیاهو در نطق خودش بارها «جمهوری اسلامی ایران» را «دولت اسلامی ایران(Islamic State of Iran)» خطاب کرد. مقایسه ایران با «دولت اسلامی» یا همان «داعش» خیلی آسانتر میتواند بر مخاطب آمریکایی تاثیر بگذارد.
برای بررسی بیشتر این پدیده سیاسی تصمیم گرفتم تا یکی از ویدیو کلیپهای «اسلاوی ژیژک» را ترجمه کنم. ترجمه بسیار دشواری بود چرا که ژیژک زبان خاص خود را دارد. اما نتیجه کار به نظرم قابل قبول درآمد. سعی کردم بیشتر مفهوم گفتار او را بر روی کاغذ بیاورم تا ترجمه لفظی و کلمه به کلمه.
ژیژک در این ویدیو خیلی هوشمندانه مفهوم «تصحیح سیاسی» را بررسی میکند. او «تصحیح سیاسی» را شکلی از اشکال توتالیتاریسم میداند. متن ترجمه شده این ویدیو کلیپ در ادامه میآید. خود ویدیو نیز در سایت یوتیوب و آپارات به همراه زیر نویس فارسی در دسترس است.
البته من مخالفتی با اینکه رییس شما برخورد مناسبی با شما داشته باشد ندارم و الخ. مشکل اینجاست که این نه تنها سرپوشی است بر رابطهای مبتنی بر قدرت، بلکه آنرا به امری رسوخ ناپذیر نیز مبدل میسازد.
فرض کنید که شما رییسی داشته باشید که آن بالا نشسته است، رییسی به سبک قدیمی. رییس که شما را بازخواست میکند، اعمال قدرت می کند. در این حالت شورش کردن بسیار آسانتر خواهد بود نسبت به رییسی که شما را در آغوش میگیرد و از شما میپرسد که دیشب را با دوست دختر خود چطور گذراندهاید و از این دست چیزهای دوستانه.
در این حالت اعتراض کردن نوعی اهانت و بیادبی تلقی شود.اما اجازه بدهید مثالی برای شما بزنم. داستان قدیمی که من اغلب برای روشن کردن منظور خودم استفاده میکنم.
تصور کنید من یا شما، فرض کنید من پسر بچهای کوچک هستم.در یک بعد از ظهر جمعه پدرم از من میخواهد که سری به مادر بزرگمان بزنم. در نظر بگیرید که پدر من از آن پدرهای قدیمی و اقتدار گرا است.
احتمالا چیزی شبیه به این خواهد گفت:
«اصلا برای اهمیتی ندارد که چه حالی داری، این وظیفه توست که به مادر بزرگت سر بزنی. با مادر بزرگت مهربان باش و الخ».
در این مورد هیچ کراهتی مطرح نمیکنم چرا که میتوانم از آن سرباز بزنم و علیه آن شورش کنم. این یک دستور صریح است.
خوب، اما در خصوص یک پدر به اصلاح پست مدرن غیر اقتدارگرا چطور؟ من می دانم چرا که آنرا تجربه کردهام.
در این حالت پدرتان چیزی شبیه این را خواهد گفت:
«می دانی که مادربزرگت چقدر تو را دوست دارد. با این حال من تو را مجبور نمیکنم به او سر بزنی. هر زمانی که آزادانه تصمیم گرفتی سری به او بزن.»
حالا هر بچهای میداند که ورای این انتخاب آزادانه یک جور فشار و نیروی بسیار قوی نیز نهفته است. به این دلیل که خیلی ساده و ابتدایی نه تنها پدر شما به شما میگوید که باید به مادر بزرگ خود سر بزنید،بلکه شما باید عاشق این هم باشید که به مادر بزرگ خود سر بزنید!او است که به شما می گوید چه حسی باید نسبت به آن داشته باشید.
این یک دستور به مراتب قویتر است و من فکر میکنم که این تقریباً یک نمونه خوب از اقتدارگرایی مدرن است.
بر همین اساس است که فرمول و قاعده استبداد این نیست که «اهمیتی نمیدهم چه فکری میکنی؛ فقط انجامش بده». این استبداد سنتی است.
فرمول و قاعده اقتدارگرایی این است که «من بهتر از تو میدانم که واقعا چه چیزی میخواهی و ممکن است ظاهر شوم تا تو را مجبور به انجام کاری کنم، اما به واقع من کاری میکنم که وادار به انجام آن شوی بدون اینکه بدانی چی چیزی میخواهی و الخ.»
خوب، این دیدگاه من را وحشت زده میکند. نمود دیگر این پدیده فرهنگی جدید، احکام و دستوراتی هستند که به مثابه یک امر طبیعی عرضه میشوند. مثالی بزنم اما دوست دارم سوء تفاهمی در این خصوص پیش نیاید. من سیگار نمیکشم و طرفدار مجازات شرکتهای دخانیات هستم. ولی عمیقا نسبت به ترس بیخود عمومی (فوبیا) در خصوص سیگار کشیدن بد گمان هستم.
من سیگار نمیخرم و این را میتوانم با یافتههای علمی در این خصوص که چطور سیگار کشیدن به ما آسیب میرساند، توجیه کنم و الخ. مشکل اول من این است که اکثر افرادی که مخالف استعمال دخانیات هستند کسانی هستند که در تلاش برای آزاد ساختن مصرف ماریجوانا هستند و الخ.
ولی مشکل اصلی من این است:
نگاه کنید، کم و بیش یک راه حلی پیدا شده است. سیگار برقی (الکترونیکی). و من متوجه شدهام که به تازگی شرکتهای بزرگ هواپیمایی آمریکا تصمیم به ممنوعیت آن گرفتهاند.
خیلی جالب است که بدانیم دلیل آنها در این خصوص چیست. چرا؟
دلیل آنها این نیست که آنها هنوز اطمینان ندارند که این سیگارهای الکترونیکی بیخطر هستند یا خیر (که بنظر میرسد باشند). دلیل آنها این است که اگر شما در طول پرواز سیگار الکترونیکی بکشید، اعتیاد خود را در ملا عام نشان میدهید و این برای دیگران بد آموزی دارد و الخ.
منظورم از بیان این مثال روشن این است که یک اصل اخلاقی را نشان بدهم. اینکه این یک اصل اخلاقی سلامتی بیطرفانه نیست، بلکه یک اصل اخلاقی است که میگوید گرفتار آن نشو؛ خیلی مشتاقانه درگیر آن نشو. فاصله مناسب را رعایت کن؛ خودت را کنترل کن و الخ.
و حالا میخواهم شما را در انتها شوکه کنم. فکر میکنم نژادپرستی هم میتواند محل شبه و ابهام آمیز باشد. من زمانی مصاحبهای داشتم که در آنجا از من سوال شد که چطور میتوانیم نژادپرستی ارتجاعی را تشخیص دهیم؟
میدانید پاسخ من چه بود، با نژادپرستی مترقی! بعدش، آه، آه منظورت چیه؟
البته که منظور من نژادپرستی نیست. آنچیزی که منظور من است را در ادامه توضیح میدهم.
البته که جوکهای قومی و نژادی میتوانند شدیدا ناراحت کننده و تحقیر آمیز و … باشند و الخ. اما من فکر میکنم راه حل ساختن فضایی است که در آن بیان این گونه جوکها به گونه ای عمل کند که با کمی تلخی و زشتی نوعی همگرایی راستین را بین ما ایجاد کند.
به پشتوانه تجربه سیاسی گذشته خودم این را میگویم؛ در یوگوسلاوی سابق. به یاد می آورم زمانی که جوان بودم، مردم مختلفی اعم از صربها، کورواتها، بوسنیاییها و … از جمهوری یوگوسلاوی سابق را ملاقات میکردم. در آن دوران همگی ما دایما در حال تعریف جوکهای بسیار زشت و مستهجن در مورد همدیگر بودیم. بطرز باورنکردنی در گفتن جوکهای زشتتر با همدیگر رقابت داشتیم. جوکهای زشت، قوم گرایانه و نژادپرستانه.
اما اثر این جوکها یک جور حس اشتراکی عجیب بود، نوعی اتحاد مستهجن.
خوب من دلیل خوب دیگری برای اثبات آن دارم. آیا میدانستید زمانی که آتش جنگهای داخلی در یوگوسلاوی سابق شعله ور شد، در حدود اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی،
اولین قربانی این تنشهای قومی همین جوکها بودند! بلافاصله ناپدید شدند.
بگذارید مثالی بزنم. فرض کنید من برای سیاحت به کشور دیگری رفتهام. من از این نوع احترامهایی که به صورت سیاسی اصلاح شدهاند، بیزارم. اینکه مثلا غذاهای شما چیست یا نمودهای فرهنگی شما چه چیزهایی است. نه، من از آنها میخواهم که یکی از همین جوکهای زشتی که در مورد خودتان میگویید را برای من تعریف کنید. این سبب خواهد شد که ما به هم نزدیک شویم و الخ.این کار جواب میدهد.
این ابهام را اینجا میبینید. مشکل من با «تصحیح سیاسی» همین است. در واقع «تصحیح سیاسی» نوعی تادیب نفس است که به شما امکان غلبه بر نژادپرستی را نمیدهد. «تصحیح سیاسی» عملا نژادپرستی مهار شدهی سرکوب شده است.
بگذارید یک داستان جالب برای شما تعریف کنم. روایتی سر راست. این داستان در حدود یک سال قبل در یک کتاب فروشی در همین دورو بر برای من اتفاق افتاد. داشتم یکی از کتابهای خودم را امضا میکردم. دو مرد سیاه پوست آمدند. آمریکایی آفریقایی تبار. من این اصطلاح را نمیپسندم. دوستان سیاه من هم همینطور. بخاطر اینکه این واژه میتواند به مراتب نژادپرستانهتر باشد.
آن دو مرد سیاه پوست از من خواستند که کتاب را برایشان امضا کنم. زمانی که میخواستم کتاب را به آنها برگردانم به شوخی به آنها گفتم که نمیدانم کدام کتاب مال کی بود، شما سیاهپوستها مثل زرد پوستها همگی شکل هم هستید!
آن دو نفر من را در آغوش گرفتند و گفتند که میتوانم آنها را کاکاسیاه خطاب کنم! میدانید که وقتی سیاهپوستها چنین چیزی به شما میگویند به این معنی است که ما خیلی با هم صمیمی هستیم.
مشکل احمقانه دیگری که من داشتم! در یکی از کنفرانسهای من فرد ناشنوایی حضور داشت. از من خواست که آیا میتواند یک مترجم داشته باشد. من مخالفتی نکردم.
در اواسط کنفرانس در مقابل ۲۰۰ -۳۰۰ نفر، رو کردم به آنها و گفتم بچهها چکار دارید میکنید! منظورم این بود که اگر به اداهای مترجم نگاه کنید بیشتر شبیه رد و بدل کردن یک سری پیامهای زشت میماند! طرف کلی خندید و ما با همدیگر دوست شدیم. اما یک پیرزن ابلهی گزارش داده بود که من سر به سر افراد معلول میگذارم. نمیدانم چطور آن پیرزن نتوانست ببیند که چطور ما با هم دوست شدیم.
خوب حالا … یک لحظه صبر کنید. من احمق نیستم! این به این معنی نیست که شما راه بیفتید و همدیگر را مسخره کنید. این کار ظرافت زیادی لازم دارد. من فقط میخواهم فرضیهام را شرح دهم.
بدون رد و بدل کردن اندکی طعنههای دوستانه، نمیتوانید ارتباط واقعی با دیگران داشته باشید. در غیر این صورت در نوعی احترام سرد با همدیگر باقی خواهید ماند.
به نوعی ما به این نیاز داریم. بدون آن شما نمیتوانید یک رابطه واقعی برقرار کنید. این نقیصه «تصحیح سیاسی» از دید من است.
«تصحیح سیاسی» در نهایت به تمسخر و جنون منتهی میشود. (مانند موضوعی که میخواهم تعریف کنم که) این یک جوک نیست. من از دوستان استرالیاییام پرس و جو کردهام.
این موضوع در شهر پرت استرالیا اتفاق افتاده است؛ شهری ساحلی در غرب استرالیا. تکرار می کنم. این یک موضوع واقعی است و نه یک جوک. خانه اپرا در شهر پرت نمایش «کارمِن» را تعطیل کرده است. اپرای «کارمِن». میدانید چرا؟ اولین پرده این نمایش در مقابل یک کارخانه دخانیات اتفاق میافتد!
شوخی نمیکنم. شوخی نمیکنم.
تنها قصدم این است که نشان بدهم تا چه حد «تصحیح سیاسی» میتواند ساختگی و مجعول باشد.
البته میدانم که «تصحیح سیاسی» بهتر از نژادپرستی آشکار و علنی است. ولی شک دارم که جواب بدهد. من هرگز از این عبارات جایگزین به صورت همیشگی استفاده نمیکنم.
برای مثال اینکه کاکا سیاه، زنگی است. زنگی، سیاه است. سیاه، آمریکایی آفریقایی تبار است. ممکن است. کاملا بستگی دارد.
یک زمانی که در شهر میزولا در ایالت مونتانا آمریکا بودم چیز جالبی فهمیدم. گرم یک صحبت دوستانه با تعدادی از بومیان آمریکایی شد بودم. آنها از این واژه «بومی آمریکایی» شدیدا متنفر بودند. دلیل خیلی جالبی برای من بیان کردند. گفتند که اگر ما آمریکایی بومی و محلی باشیم، به این معناست که شما آمریکایی متمدن و فرهنگی هستید. ما جزوی از طبیعت محسوب میشویم!
به من گفتند ما بیشتر ترجیح میدهیم که هندی یا «ایندیَن» خطابمان کنند. دست کم واژه «ایندیَن» فاتحهای میخواند بر اوج حماقت سفیدپوستانی که فکر میکنند ما هند بودیم زمانی که آنها به اینجا آمدند!
چه بینش شگفت انگیزی در خصوص این مزخرفات «عصر جدید» داشتند. این که مثلا ما سفید پوستها با تکنولوژی طبیعت را نابود میکنیم در حالیکه بومیان با طبیعت رابطهای دوطرفه و محاورهای دارند. مثلا قبل از اینکه زمین را برای معدن بکنند از کوه اجازه میخواهند و (مزخرفات دیگری) از این دست. آنها به من گفتند که تحقیقات نشان میدهد که (اتفاقا) بومیان آمریکایی -ایندینها- به نسبت سفیدپوستان بوفالوهای بیشتری را کشتهاند و جنگلهای بیشتری را آتش زدهاند!
نکته همین جاست. نژادپرستانهترین کار این است که خودمان را در خفا بالا ببریم. بالاتر از حیوانات، انسانهای اولیه که در حال زندگی با «مادر طبیعت» هستند.
نه! حقوق اساسی آنها این است که آنها هم شرور و بدخواه باشند. اگر ما میتوانیم شرارت کنیم، چرا آنها نتوانند شرور باشند و الخ.
پس دوباره در خصوص نژادپرستی(تاکید کنم)، باید خیلی با دقت با نژادپرستی مبارزه کنیم به گونهای که در نهایت بازتولید نشود. اگر نه مستقیما با خود نژادپرستی، دستکم با شرایط نژادپرستانه.
مرسی.
پاسخحذفعالی بود
Horizon Tech tank is the most popular vape brand on the market.For your vaping you still need cheap obs cube kit because it can change your vaping life. I think every vapers should like cheap geekvape alpha tank as it very important.
پاسخحذف