«فارغ‌التحصیل» زِپرتی

اگر آش را خیلی شور نکنیم که تنها ‍۱۰ ثانیه از این فیلم یک ساعت و چهل و پنج دقیقه‌ای ارزش دیدن دارد، به گمان من «فارغ‌التحصیل» فیلمی است که با قبول زحمت می‌توان تا انتهای آن را تماشا کرد. اگر دو سه برداشت خوب ابتدایی فیلم را کنار بگذاریم، در ادامه با درامی عاشقانه به شدت آبکی روبرو هستیم که در آن دو فارغ‌التحصیل زپرتی، در توالی رویدادهایی کاملا بی ربط و پرت و پلا، با هم ازدواج می‌کنند.

داستان این فیلم پیش از آنکه به عشق بپردازد، رابطه خارج از عرف زنی مسن و مردی جوان را روایت می‌کند. جالب اینکه اختلاف سنی «داستین هافمن» و «آن بنکرافت» در دنیای واقعی تنها ۶ سال است. نشان دادن رابطه نامشروع یک زن مسن با یک مرد جوان به خودی خود جذاب نیست مگر با گریم! این فیلم رتبه بالایش را باید مدیون پر و پاچه خانم رابینسون باشد تا چیزهای دیگر!

درباره این فیلم چند موردی که به ذهن من رسیده است را با هم در این نوشتار مرور می‌کنیم.


فیلم فارغ‌التحصیل ساخته سال 1967 بر مبنای رمانی با همین نام.
The Graduate, 1967

کارگردان: مایک نیکولز
بازیگران اصلی:
داستین هافمن ..................... بنجامین
آن بنکرافت ....................... خانم رابینسون
کارترین روز ...................... الین (دختر خانم رابینسون)



۱
بعد از آمدن «الین» (دخترِ خانم رابینسون) همه چیز به شکل عجیبی تغییر می‌کند. حتی برداشتهای دوربین هم به گمان من دچار تحول می‌شود (نماهای بسته داخل اتاق تا نماهای باز از داخل ماشین). اگر این امر به عمد صورت گرفته است، دلیل این تحول چیست؟ اگر قبول کنیم که الین و بنجامین دچار عشق افلاطونی شده‌اند آیا این عشق به خوبی روایت و تصویر سازی شده است؟ رابطه الین به طور همزمان با فرد دیگری در چه چارچوبی قرار می‌گیرد؟ اصولا خانواده بنجامین چرا دیگر نقشی در هیچ امری ایفا نمی‌کنند؟ این چراها برای من اصلا قابل درک نیست.


۲
در ابتدای فیلم ما شاهد چند برداشت طنز با پرداخت محتوایی خوب هستیم. تلاش‌های خانم رابینسون برای اغوای بنجامین خیلی خوب کار شده است. موزیک هم خیلی عالی جفت و جور شده است. نمای جالب توجه دیگر اولین قرار بنجامین و خانم رابینسون است. جایی که بنجامین تلاش می‌کند کاملا ناشناس اتاقی را رزرو کند. بنجامین بی دست و پا در کنار رندی‌های خانم رابینسون ترکیب طنزی را ارایه می‌دهد. خانم رابینسون در همه حالتها سلطه خودش را بر بنجامین حفظ می‌کند و بنجامین بی‌اختیار اسیر اوست. این برداشتهای طنز با آمدن الین از فیلم می‌روند.


۳
با آمدن دختر خانم رابینسون هر لحظه بیننده در انتظار یک اتفاق است تا دوباره خانم رابینسون پیدایش شود، اما این اتفاق نمی‌افتد. اینجاست که بیننده از خود خواهد پرسید هدف خانم رابینسون از مسافرتهای پی در پی با بنجامین به «سانفرانسیسکو» چه بود؟ آیا با اینکار می‌خواسته که مانع نزدیکی بنجامین با دخترش شود؟ اگر چنین است اصولا چرا خانم رابینسون باید چنین کاری بکند؟ به هیچ وجه نمی‌توانم بین وقایع این فیلم رابطه‌ای برقرار کنم. از سوی دیگر، عشق در این فیلم بسیار مهجور است. اگر قرار باشد عشقی تصویر شود عشق بنجامین به خانم رابینسون پذیرفتنی‌تر است تا عشق بنجامین به الین. عشق به دختر باکره عشق نیست، هوس است. از دگر سو، خانم رابینسون برای کارهای خودش هیچ توضیح منطقی ارایه نمی‌دهد. بنظر می‌رسد ساده‌تر از آنچه تصور می‌شود می‌توان رابطه‌های غیر اخلاقی را در سینما نشان داد؛ مهم گیشه است.


۴
من هیچ درکی از راه رفتن بنجامین در زیر آب و نمادهای مذهبی مانند آنچه در انتهای فیلم شاهدش هستیم ندارم. آیا اینها نمادی از نوعی استیصال هستند؟ معتقدم هر جا در فیلمی صحنه‌ای یا برداشت ِخاصی نیاز به توضیح داشته باشد، آنجا نگاتیو حرام شده است! اصلا نمی‌توانم با این فضاهای فیلم ارتباط برقرار کنم. به نوعی حتی اعصاب خورد کن هم هستند. نکته‌ی دیگر در این خصوص بازی تحسین برانگیز داستین هافمن است. او این نقش را بی نقص بازی کرده است. حتی جاهایی که دستکم به نظر من جالب پرداخت نشده‌اند. به عنوان مثال فیلم با یک «کلوز آپ» نسبتا طولانی از صورت بنجامین (داستین هافمن) آغاز می‌شود. در صورت بنجامین می‌توان نگرانی را احساس کرد. هر چند بنظر من در این گونه موارد نیاز است بیننده اندکی با داستان همراه شده باشد و دستکم ذهنیتی نسبت به هدفِ کلوز آپ داشته باشد. این کلوز آپ را مقایسه کنید با کلوز آپ مشهور فیلم «تولد» با بازی نیکول کیدمن (اینجا) یا سکانش آخر فیلم «شوکران» (اینجا).

۵
بنجامین دچار تحولی بنیادین می‌گردد بدون اینکه بیننده دلیلی برای آن پیدا کند. بنجامینی که در ابتدا کاملا سرگشته و بی هدف ظاهر می‌شود، چرا در انتهای فیلم اینگونه شور و شوق یافتن الین وجودش را فرا می‌گیرد؟ سوال اساسی تر این است که اساسا بنجامین در ابتدای فیلم نگران چه بود؟ منظور از سکانس «پلاستیک» چی بود؟ آیا فیلم نگاهی ضد سرمایه‌داری دارد؟ من هیچ توضیحی برای آن پیدا نمی‌کنم.


۶
در مورد موسیقی فیلم؛ موسیقی اصلی این فیلم آهنگ معروف «صدای سکوت» از «سایمون و گارفانکل» است. این آهنگ به شدت سیاسی است. درست بعد از ترور جان اف کندی سروده شد و در آن با مردمی روبرو هستیم که در تاریکی تمام به روشنایی یک لامپ نئون دل خوش کرده‌اند. در زمان و مکانی که صدای سکوت همه جا را فرا گرفته است، خواننده می‌خواهد این جماعت خفته را بیدار کند اما صدای او گوش شنوایی پیدا نمی‌کند. مردم گوش می‌دهند بدون اینکه بشنود و سکوت همه جا را فرا گرفته است. ربط این موسیقی با این فیلم هم برای من به هیچ وجه قابل فهم نیست.


کمی بیشتر در مورد رمان:
این فیلم یک اثر اقتباسی از رمانی است با همین نام. اگر چه رمان را نخوانده‌ام اما بنظر می‌رسد فیلم امانتدار خوبی برای این اثر بوده است. دستکم توالی رویدادها به دقت رعایت شده است. جایی در مورد این رمان چیز مهمی پیدا نکردم جز اینکه این داستان ادامه هم پیدا می‌کند. در ادامه داستان با نام «مدرسه‌ی خانگی» الین و بنجامین (که خودمانی‌تر «بِن» صدا زده می‌شود) با هم ازدواج می‌کنند و از آنجا که بنجامین از تحصیل دل خوشی ندارد تصمیم می‌گیرد که فرزندشان در خانه درس بخواند تا مدرسه. به این بهانه خانم رابینسون بر می‌گردد تا در این مورد کمک کند. مطابق اینجا این داستان آنقدر فاجعه است که تنها اسمی از رمان پیشین یعنی فارغ‌التحصیل دارد: کاریکاتورهایی بی‌روح و بی‌عاطفه.


اگر چه به نظر من فیلم فارغ‌التحصیل هم کاریکاتوری بی‌روح و بی‌عاطفه از عشق بود. افراد در این فیلم بیشتر به روانی‌هایی می‌مانند که هدفی جز لذت ندارند. لذت به قیمت زیر پا گذاشتن مقدماتی‌ترین اصول انسانی. هر چند حتی آن را هم من شک دارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

- برای نوشتن نظر خود تنها از حروف و نویسه‌های استاندارد فارسی استفاده نمایید.
- فارسی زبان مادری ماست. بر ماست که فارسی را پاس داشته و درست بنویسیم.
- در صورتیکه امکان فارسی نویسی در سیستم عامل خود را ندارید می‌توانید از ویرایشگر بهداد بهره بگیرید.