هنر خوار است، جادویی ارجمند

همیشه معتقدم زمانی سرپا می شویم که هنر را ارج بنهیم. به نوازنده مُطرب نگوییم. وقتی می‌خواهیم تابلوی نقاشی بخریم به جنس قابش گیر ندیم. ادبیات داستانی کشور خودمان را بیشتر بخوانیم. به کودکانمام رقص و شادی بیاموزیم. موسیقی را از زیر زمین به روی زمین بیاوریم.

---

چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار

نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان

هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز

نداست خود جز بد آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن

چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمه ی پهلوان

خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه

بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی

پس آیین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون می‌بدش آرزوی

کجا نامور دختری خوبروی
به پرده درون بود بی گفت و گوی

پرستنده کردیش بر پیش خویش
نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش

برای ملاحت ملیحی

دوستان عزیز
لطفا دو فرم پیوست را با عنایت به اهمیت بالای آن خیلی زود پر کرده و برای بنده ایمیل کنید.. اگر تا پنجشنبه بفرستید بسیار خوب است وگرنه من باز ایمیل می‌زنم و پیگیری می‌نمایم
ارادتمند
علی ملیحی
[1]

علی را از همان روزهایی که ادوار آمد می‌شناختم. سایت ادوار نیوز راه افتاده بود. طراحی اش را من انجام داده بودم. مثل چند سایت دیگری که کار کرده بودم خوب از آب در نیامد. خیلی تلاش کردم که از دوستان بخواهم سایت بهتری و جدیدتری آماده کنند. با چه بی بضاعتی سایت بروز می‌شد و علی یک تنه بار آنرا بردوش می‌کشید.
علی ساده بود. هیچ گاه گفتگویم با او را زمانی که عبدالله در زندان بود از یاد نمی‌برم. چه آشفته بود. گمان کردم حتی گریست.
علی ساده بود. به هزار و یک دلیل ساده بود. شک ندارم اگر روزی ورق برگردد او از آنهایی است که سودای ریاست بر سر نخواهد داشت. چوب خطهای زندانش را دلیل ارجحیتش بر دیگران نخواهد یافت. علی به دموکراسی باور داشت و از استبداد و دیکتاتوری گریزان بود. دیکتاتوری در قاموس او شری غیر ضرور بود. یکبار که با او صحبت می‌کردم از اینکه تماشاگران فوتبال در استادیوم آزادی برای تیم آلمانی سلام هیتلری فرستاده بودند ناراحت بود. ال مدتی است اعتصاب غذا کرده است. زندانبانان حرمت نگه نمی‌دارند و آبرو می‌برند. چاره‌ای نیست، باید خوراک پس زد تا شاید کمی احترام بر سر سفره آورد. او نیز چون من جسمش طاق تقلای روحش را ندارد. پس از چند روز اعتصاب غذا به بهداری اوین منتقل شده است.
ملیحی یک نکته‌ی دیگری هم داشت. وقتی می‌خندید نمکین می‌شد صورتش. حال روزهاست که شاید خنده‌اش نمی‌آید. دیگر خنده بر لب همه ما خشک شده است. اما دوست دارم به او بگویم: "خنده‌هایت را نگه دارد. روزگاری خنده‌ها از لبان خشکیده‌مان خواهد جوشید. شک مکن" 1- متن یکی از ایمیلهای علی ملیحی. او همیشه پیگیری می‌کند. آیا می‌شود پیگری‌های او ناتمام بماند؟