به یاد ف.ح
از هم گریختیم
و آن نازنین پیالهی دلخواه را،
دریغ
بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنهی پیوند مهر بود،
دردا که جان تشنه خود را گداختیم!
بس دردناک بود جدایی میان ما،
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم.
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت.
و آن عشق نارنین که میان من و تو بود،
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت!
با آن همه نیاز که من داشتم به تو،
پرهیز عاشقانهی من ناگزیر بود.
من بارها به سوی تو باز آمدم،
ولی
هر بار دیر بود!
اینک من و تو ایم دو تنهای بینصیب،
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار،
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش!
هوشنگ ابتهاج
و آن نازنین پیالهی دلخواه را،
دریغ
بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنهی پیوند مهر بود،
دردا که جان تشنه خود را گداختیم!
بس دردناک بود جدایی میان ما،
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم.
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت.
و آن عشق نارنین که میان من و تو بود،
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت!
با آن همه نیاز که من داشتم به تو،
پرهیز عاشقانهی من ناگزیر بود.
من بارها به سوی تو باز آمدم،
ولی
هر بار دیر بود!
اینک من و تو ایم دو تنهای بینصیب،
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار،
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش!
هوشنگ ابتهاج