سرگذشت تلخ فرزندان «زامنهوف»

لودویک زامنهوف

«زامنهوف» نامی تقریبا ناشناخته در دوران ماست. اما بی‌گمان روزگاری خواهد رسید که نام او و دستاورد یک عمر تلاشش یعنی زبان «اسپرانتو» بر سر زبانها خواهد افتاد.

زبان اسپرانتو چیست؟

زبان اسپرانتو یک زبان فراساخته است که نوشتار و گفتار یکسانی دارد و یادگیری آن هم آسان است. در دههٔ ۱۹۲۰ میلادی و تشکیل اولین اجلاس جامعه ملل، نمایندگان ایران پیشنهاد دادند تا زبان اسپرانتو به عنوان زبان مراودات بین‌المللی انتخاب شود. این زبان در حال حاضر زبان دوم هیچ کشوری نیست اما در کشورهایی مانند چین و مجارستان به سیستم آموزشی راه پیدا کرده است. سایت‌ها و نشریات بسیاری به زبان اسپرانتو منتشر می‌شوند. سایت خبری دولت چین به زبان اسپرانتو هم منتشر می‌شود. تعداد مقالات ویکی‌پدیای زبان اسپرانتو از ۳۰۰ هزار فراتر رفته است.

لودویک زامنهوف

لودویک زامنهوف پزشک لهستانی و آفرینندهٔ زبان بین‌المللی اسپرانتو است. او اصالتا یک یهودی بود. در دهه ۱۱۸۰ که آزار و کشتار یهودیان در امپراتوری روسیه به اوج خود رسیده بود، زامنهوف تصمیم گرفت که به جنبش اولیه صهیونیزم بپیوندد اما بعدها از آن جدا شد. او معتقد بود این جنبش راه حل مسئله یهود نیست. او در جایی می‌نویسد: «من عمیقا باور پیدا کزده‌ام که ملی‌گرایی برای بشریت ارمغانی جز ماتم و اندوه ندارد. درست است که ملی‌گرایی برای مردمِ تحت ستم -به عنوان یک واکنش دفاعیِ طبیعی- قابل قبول‌تر از ملی‌گراییِ مردم ستمگر است؛ اما، اگر ملی‌گراییِ قدرت پست است، ملی‌گراییِ ضعف از سر بی‌تدبیری است. هر دو همدیگر را تولید و حمایت می‌کنند.»
او در سال ۱۹۱۷ در سن ۵۷ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت.

آلمان نازی و اسپرانتو

هیتلر به شدت مخالف زبان اسپرانتو بود و در کتاب معروف خود «نبردِ من» آنرا توطئه یهودیان دانست. تدریس این زبان در آلمان ممنوع شد و بسیاری از اسپرانتودانان قربانی هولوکاست شدند. سرنوشت فرزندان زامنهوف اما بسیار تلخ بود. با فتح ورشو پایتخت لهستان، به نیروهایِ گشتاپو دستور داده شد که مراقب خانواده زامنهوف باشند.
زامنهوف سه فرزند داشت. یک پسر به نام آدام و دو دختر به نامهای زوفیا و لیندا.
آدام که یک پزشک بود به کمپ پالمیره فرستاده می‌شود و در آنجا با شلیک گلوله کشته می‌شود.
زوفیا که یک پزشک اطفال بود به اردوگاه مرگ تربلینکا فرستاده می‌شود و در آنجا کشته می‌شود.

لیندا کوچکترین دختر زامنهوف سرنوشت عجیبی داشت. او در سال ۱۹۲۵ به آیینِ بهاییت می‌گرود و در سال ۱۹۳۷ برای ترویج بهاییت و آموزش زبان اسپرانتو به آمریکا می‌رود. در دوران اشغال لهستان به دست نازی‌ها به جرم رفتن به آمریکا برای تبلیغ آموزه‌های ضد نازی دستگیر می‌شود، اما دوباره آزاد می‌شود. هر چند تحت مراقبت در کنار خانواده بود. او بارها درخواست دوستانِ اسپرانتودان خود برای فرار از لهستان را رد می کند. او در نامه ای به یکی از دوستان خود می‌نویسد: «زندگی خودت را برای من به خطر نینداز. می‌دانم که باید بمیرم و حس می‌کنم این وظیفه من است که در کنار مردم خودم باشم. من به خدا باور دارم. من یک بهایی هستم و یک بهایی خواهم مرد. همه چیز در دستان خداست.» او در نهایت به اردوگاه مرگ تربلینکا فرستاده می‌شود و در آنجا کشته می‌شود.

اسپرانتو و چارلی چاپلین

در فیلم معروف چارلی چاپلین «دیکتاتور بزرگ» صحنه‌ای هست که در آن تمام تابلوهای خیابان به زبان اسپرانتو نوشته شده‌اند. نوشته تابلوی بزرگ یعنی «لباس کهنه».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

- برای نوشتن نظر خود تنها از حروف و نویسه‌های استاندارد فارسی استفاده نمایید.
- فارسی زبان مادری ماست. بر ماست که فارسی را پاس داشته و درست بنویسیم.
- در صورتیکه امکان فارسی نویسی در سیستم عامل خود را ندارید می‌توانید از ویرایشگر بهداد بهره بگیرید.