کسی پیدا نخواهد شد که مومنی را بشناسد و تایید نکند که دوستان زیادی داشت. شاید درستتر این باشد که بگوییم مخالفان زیادی نیز داشت. چندین نامه و بیانیه که این اواخر اعضای شورای مرکزی تحکیم در مخالفت با او نوشتند و او را پدرخوانده تحکیم نامیدند. شاید مشکلی که عبدالله مومنی دارد اینست که کمی غرور سیاسی دارد. اما مشکلی که مخالفانش دارند اینست که او را از نزدیک نمیشناسند. او ساده تر از این حرفهاست. ساده! چه واژه آشنایی.
زمانی که اعترافاتش از تلویزون پخش میشد من آنرا ندیدم. او به معنی واقعی کلمه یکی از دوستان نزدیک من است. می دانم که میداند هیچ گاه اختلاف سلیقه فکر ما موجب نشد تا هر از چند گاهی حال هم را جویا نشویم. یادش بخیر هرازگاهی گپی و دیزی و ... . همیشه موبایلش را با بدبختی میشد گرفت. همه هم عادت کرده بودند. او برای آرمانش که آرمان همه ما نیز بود، کوشید. من میفهمم که زحمت کشیدن برای امری که باورش داری یعنی چه.
نمیدانم در تنهایی سلولش یادی هم از من میکند یا نه. او را هیچ گاه تنها نمیشد یافت. اما الان تنهایی به گمان او را سخت میآزارد. امیدوارم زودتر ببینمش. براستی برایش دلتنگ شدهام.
چند پیش که تصمیم گرفتم در تعطیلات یکی از کتابهای نخواندهی کتابخانهام را از خاک خوردن برهانم، عکس یادگاری از او که در حج گرفته بود دیدم. مربوط به زمانی میشد که در تربیت معلم تهران درس میخواندم و او را به رسم یادگار گرفتم. یک آن یادش مرا سخت در بر گرفت.
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
چه اتفاق غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
پاسخحذفتمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود...
کاش می شددست کم با عبدالله ملاقات می کردیم..
در صفحه اول قلب من لینک شدی
پاسخحذفچو گِل بسیار شد پیران بلغزند
پاسخحذفهر وقت دلم برات تنگ میشه ی نگاه به عکست میندازم. از همین راه دور ی بوسه گرم رو لپات میذارم . ی بوسه به گرمی هوای اهواز . دوستدار همیشگی تو ، سجاد جوکار.
پاسخحذف