حیات و مرگ

گفته‌اند که اشیا یا جان دارند یا بی‌جانند. آنانکه بی‌جانند فاقد متابولیسم حیاتند. آنان برای باقی ماندن نیاز به هیچ چیز غیر از خود ندارند. یک سنگ را در نظر بگیرید این سنگ ممکن است در طول هزاران سال تغییر شکل یابد. این سنگ به مرور توسط آب تراشیده و صیقل می‌یابد تا روزی که هزاران خرد شود و ‌‌پس از به آن‌ها میگوییم شن ریزه. آن سنگ اگر چه شکل سابق نیست اما هنوز هست!

آنانکه می‌گوییم جاندار، داستانشان پیچیده‌تر است. آنان زنده‌اند تا زمانی که حیات جاری است. بدین سان است که مغز می‌اندیشد، قلب می‌تپد، در رگ‌ها خون جاری می‌شود و آدمی به زندگی ادامه می‌دهد. تا روزی که مغز دیگر فرمان نمی‌دهد، قلب از تپش می‌ایستد، شش‌ها دیگر هوایی را به درون نمی‌کشند، خونی در رگها به گردش نمی‌اُفتد. 21 گرم از وزن کاسته می‌شود و نفسی برون نمی‌آید که مُمِد حیات باشد. اینجاست که حیات رخ در پرده می‌کشد و آدمی می‌میرد. اما من گمان ندارم مرگ پایان زندگی باشند.
اینها را گفتم چون مادربزرگم دیروز مرد. تشییع جنازه مثل یک شکنجه بود.

۱ نظر:

  1. سلام،
    تسلیت می گم. امیدوارم خداوند روحشون رو قرین رحمت نماید. به نظر من هم آدم ها نمی میرن.. من که فکر نمی کنم به این سادگی همه چی تموم بشه. یه تغییر کوچیکه.. همین!

    پاسخحذف

- برای نوشتن نظر خود تنها از حروف و نویسه‌های استاندارد فارسی استفاده نمایید.
- فارسی زبان مادری ماست. بر ماست که فارسی را پاس داشته و درست بنویسیم.
- در صورتیکه امکان فارسی نویسی در سیستم عامل خود را ندارید می‌توانید از ویرایشگر بهداد بهره بگیرید.