اگر تا بحال فیلم «انجمن شاعران مرده» را ندیدهاید، وقت را از دست ندهید. جدا از اینکه بازیگر بزرگی چون رابین ویلیامز همیشه بهانه خوبی است برای فیلم دیدن، اما فیلم بخودی خود نیز حرفهای تازهای برای گفتن دارد.
اما آنچیزی که بهانه نوشتن این مطلب شد نه خود فیلم که شعری است با مطلع «ای کاپیتان ،کاپیتان من». شعر بسیار زیبایی است در رثای آبراهام لینکلن که پس از ترور او سروده شده است.
به هر تقدیر تصمیم گرفتم این شعر را به همراه برگردان فارسی آن در اینجا قرار دهم.
این شعر توسط «والت ویتمن» سروده شده است. شاید اگر بخواهیم شعری را در زبان فارسی با آن مقایسه کنیم به «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» دهخدا برسیم. چکامهای که علی اکبر دهخدا در رثای جهانگیر خان صوراسرافیل سرود.
متن فارسی | متن انگلیسی
ای کاپیتان، کاپیتان من!
والت ویتمن
ای کاپیتان، کاپیتان من!
سفر هراسناک ما به پایان رسیده
کشتی، امن از همهی صخرهها گذشته
غنایمی که در پیشان بودیم به دست آمده
بندرگاه نزدیک است، میشنوم صدای زنگها را، مردم همه به افتخار و همهمهاند.
ثابت به انتهای ثابت کشتی دوخته شده چشمها. کشتی آلوده و تعجب بر انگیز
اما ای دل! دل! دل!
ای قطرههای سرخ در حال خونریزی
بر عرشه، کاپیتان من فروافتاده
سرد و مرده
ای کاپیتان، کاپیتان من! برخیز و صدای زنگها را بشنو
برخیز- برای تو پرچم به حرکت در آمده، برای تو شیپور بانگ میزند
به خاطر توست دسته گلها، حلقه گلهای جنگجویان پیروز- به خاطر توست شلوغی ساحل -
این حجم، زمزمه کنان تو را صدا میزند ، مشتاقانه چهره بر میگرداند
بشنو کاپیتان، پدر عزیز
بر این بازو سر بگذار
این فقط یک خواب است که بر عرشه
افتادهای سرد و مرده
کاپیتان من جوابی نمیدهد، لبانش بی حرکت و رنگ باخته است
پدرم بازویم را حس نمیکند، نه نبضی دارد نه ارادهای
کشتی آرام و مطمئن لنگر گرفته
سفرش به پایان رسیده
از سفری هراسناک میآید، کشتی پیروز با اشیای غنیمت برده
ای ساحلها به وجد بیایید، و زنگها به صدا درآیید
اما من با قدمی اندوهناک
به عرشه گام برمیدارم کاپیتان من فرو
افتاده سرد و مرده
ترجمه:اسدالله مظفری