علی جمالی هم به زندان افتاد. روزهای آخر حضورم در ایران بود که این خبر را شنیدم. آه و فغان که حسرت دیدار نزدیک نیست. چه او در بند است و من در غربت.
علی وبلاگی داشت به نام "علی کوچولو". نمیدانم بازجو چطور حال علی کوچولو را میگیرد. شوخ طبعی علی و زمختی بازجو. علی کوچولو همانقدر بزرگ شده است که بازجویش خرد..
در غربت زمان کند میشود. اما "ای ارابههای روان تاریخ، اسبانتان را هی کنید. بشتابید که دیگر درنگ جایز نیست. تا سحر راهی نیست"